کارکردهای انتظار برای فرد منتظر (1)
ارضای فطرت عدالت خواهی
فلاسفه اخلاق درباره ی مصادیق فعل اخلاقی، اختلاف دیدگاه فراوانی دارند، به ویژه در این که آیا فعل خاصی هست که مطلقاً خوب و مورد توجه انسان ها باشد، اختلاف نظرها بیشتر است، اما در این میان، همگی به دو چیز اتفاق رأی دارند و آن، گرایش به حق و عدالت است.
حق و عدالت بیش از آن که فعل خاصی باشند عناوینی هستند که بر تمامی افعال خوب صدق می کنند و نقطه مقابل آنها یعنی ظلم و باطل اوصافی اند که همه ی افعال زشت و ناپسند قابل اطلاق اند. بهترین دلیل بر همگانی بودن گرایش به حق و عدالت این است که حتی هیچ ظالمی نمی پذیرد فعل خود را ظلم بخواند و هیچ مدعی باطلی، دعوت خود را دعوت به باطل نمی داند، بدین روست که هم انوشیروان (که در یک روز چند هزار نفر را قتل عام کرد) خود را عادل می خواند و هم امثال مارکس و فروید و دیگر پرچم داران مخالفت با ادیان الهی خود را مدعی به حق می دانستند. اما اگر در سراسر تاریخ بشر بنگریم آن چه همواره نمود بیشتری داشته، ظلم بوده، نه عدل، باطل بوده، نه حق. در طول تاریخ، نمرودها، ابراهیم ها را در آتش انداختند، فرعون ها در تعقیب و در پی قتل موسی ها بودند، علمای درباری دنیاپرست در صدد به صلیب کشاندن عیسی ها بوده اند ابوسفیان ها و ابوجهل ها بر محمدها لشکر کشیدند و ابولهب ها خاکستر بر سر خیر البشرها ریخته اند، و آن چه هنوز هم نمود دارد و مردم می بینند باطل و ظلم است و مردم همواره آرزو دارند که شاهد حق و عدل باشند و آن را به عیان ببینند.
از طرف دیگر ما خدا را حکیم می دانیم؛ یعنی کار عبث نمی کند اگر میل و گرایشی واقعی در نهاد بشر به ودیعت گذاشته باید ما به ازای خارجی نیز برای آن قرار داده باشد؛ یعنی اگر از درون میلی هست باید از بیرون هم کشش باشد تا حق و عدالت فراگیر در جهان تحقق یابد.
نتیجه این که به دلیل همین گرایش فطری، انسان باید شاهد تجلی همه جانبه حق و عدل باشد و این وعده، تحقق پذیرد، اما کجا و چه هنگام؟
شاید بگویید خدا به این گرایش فطری انسان در جای دیگر جواب می دهد و آن جاست که همه ظالم ها جزا داده می شود و موازین عدل برپا می گردد و به کسی ظلم نمی شود و حق آشکار می شود و جایی برای باطل باقی نماند و دیگر نیازی نیست که در این دنیا هم چنین چیزی برقرار شود.
پاسخ این است که خدا بشر را در دنیا آفریده تا سیر تکاملی خود را طی کند و در همین دنیاست که باید عمل کند و به اعلی علیین برسد، آخرت، باطن و پشت پرده همین دنیاست و چیزی جدای از این دنیا نیست، پس انسان که در دنیا برای تحقق عدل و حق فراگیر تلاش می کند باید در همین دنیا نیز حق و عدل کلی و جهان شمول محقق گردد و در نهایت جامعه آرمانی و مدینه ی فاضله الهی تحقق یابد تا جهتی باشد در مقابل کسانی که می گفتند در این دنیا نمی توان جامعه ی عادلانه ای بر پا کرد و با این بهانه خود را از عرصه وظایف اجتماعی کنار می کشیدند، لذا در همه ی ادیان الهی نه تنها مسئله بقای روح و آخرت و قیامت مطرح شده بلکه وعده تحقق حق و عدل در این جهان نیز داده شده و به اهل حق و عدل بشارت داده که عاقبت در همین جهانِ خاکی نیز شاهد ظهور و غلبه حق بر باطل و محو ظلم و ستم خواهند بود.
خلاصه این استدلال چنین است:
1) گرایش به حق و عدالت فطری انسان است؛
2) خدا حکیم است، لذا اگر فطرتی در نهاد انسان گذاشته ما به ازای خارجی هم برایش قرار داده است؛
3) در سراسر تاریخ ما به ازای این گرایش فطری، یعنی حق و عدالتی فراگیر و جهان شمول تحقق نیافته است؛
نتیجه: سرانجام باید روزگاری این حق و عدالت فراگیر تحقق یابد و این، در زمان حکومت منجی بشر، مهدی عجل الله تعالی فرجه موعود خواهد بود.
خدا حکیم است و کار عبث نمی کند و لذا تمامی افعالش هدف دارند. گفتنی است که حکمت درباره ی خدا یا انسان فرق دارد. وقتی می گوییم انسان حکیم است و کار عبث نمی کند یعنی از افعالش قصد و منظوری دارد و می خواهد نیازی از خویش را مرتفع سازد. اما در مورد خدا چون بی نیاز مطلق است، هدف داری او به معنای برطرف کردن نیاز خویش نیست بلکه افعالی اند که برای خود هدفی دارند و حکمت خدا اقتضا می کند که هر چه آفریده به هدف خود برسد. یکی از افعال خداوند، آفرینش انسان است و این به قدری اهمیت دارد که خود خداوند پس از آفرینش انسان بر خود آفرین گفته و خود را «احسن الخالقین» معرفی نموده است. پس برای تحقق هدف آفرینشِ چنین موجودی، انسان باید به کمال شایسته ی خود برسد.
از سوی دیگر زندگی انسان دو جنبه دارد: فردی و اجتماعی، معنای این دو جنبه آن است که فقط تکامل فرد برای حصول هدف آفرینش انسان کافی نیست بلکه جامعه نیز باید به کمال مطلوب خویش برسد.
این نکته به خصوص زمانی خوب فهمیده می شود که بدانیم بر خلاف نظر برخی روان شناسان تنها فرد نیست که اصالت دارد، بلکه جامعه نیز به خودی خود، اصیل است.
نتیجه این به کمال رسیدن جامعه بشری و حصول مدینه فاضله نیز جزء اهداف آفرینش انسان است و باید تحقق یابد و تحقق چنین جامعه ای منوط به وجود منجی بشری مؤید از جانب خدا و برقراری حکومت عدل و قسط در سراسر جهان می باشد.
خلاصه استدلال
1. خداوند حکیم است و لذا خلقت انسان هدف دارد؛
2. هدف از خلقت انسان صرفاً تکامل فرد نیست بلکه تکامل جامعه نیز هست؛
نتیجه: جامعه کمال یافته - که تاکنون تحقق نیافته - باید عینیت یابد.
آینده برای ما بستر مناسبی برای تحقق عمیق ترین گرایش ها و آرزوهای فطری است، عشق به نیکی ها، زیبایی ها، عدالت، صلح، همبستگی و بسیاری از امیال متعالی ما در عصر ظهور تحقق می یابد و این باعث می شود که ما به آن آینده بسیار دل بستگی و شیفتگی داشته باشیم و به درستی هنگامی منتظر واقعی خواهیم بود که زمینه ها را برای تحقق آن جامعه آرمانی فراهم کنیم.